من و آرلا
آرلای عزیزم یکی یکدونه ی من اگه هروز هر ثانیه از حس قشنگ مادر شدن برات بگم و بنویسم کمه دخترم در طی روز بات کلی حرف میزنم از همه جا و همکس برات میگم .هنوز نیومده مونسو همدم من شدی الهی قربونت بشم .جونم برات بگه که مامان نازی (مامانٍ مهربونم) و مامان بزرگ شما به همراه خاله نادیا و بابا امیر (بابا جونم) وبابا بزرگ شما فردا میرن شیراز خونه دایی نیما و زن دایی آذیین. منم خیلی دوست داشتم مام باشون بریم ولی بابا یکم کار داره به همین خاطر ما به امید خدا چهارشنبه میریم و این سفر میشه اولین مسافرتت گلم که امیدوارم به همون خوش بگذره.دخترم هیچ وقت ؛ هیج وقت یادت نره که منو بابا عاشقتیم و عاشقت میمونیم منتظریم تا بیای تا تمام هستیمونو تقدیم...
نویسنده :
narin
20:10